محل تبلیغات شما



سلام سلاااااااام خب انقدر درسامو نخونده بودم تلنبار شده بودن روی هم.از این رو چند روزی سرم با اونا گرم بود *ممنونم از زهرا جان، تنها کسی که حالمو پرسید و سراغمو گرفت یه روزی، چندین سال بعد، من حتما این روزا رو برای بچم تعریف میکنم و میگم مامانت روزایی رو گذرونده که تو حتی تو خوابم نمیتونی ببینیش جدا از بحثِ بیماری و سختیش، من این قرنطینه رو جزو بهترین روزای عمرم به حساب میارم. چون به هیچی جز خودم فکر نمی کنم(از جنبه مثبتش).فیلم میبینم، کتاب میخونم، تا
یه سوال (شایدم مسئله) ذهنم رو مشغول کرده. واقعا چرا سعی داریم همرنگ جماعت باشیم؟؟ چرا توی این شرایط که همه حرف از مرگ و بیماری میزنن و ناامیدن ماهم مثل اوناییم؟ چند ساعت پیش توی گروهمون با همکلاسیا داشتیم در مورد اوضاع صحبت میکردیم که دوستم گفت: وای خدا سال ۹۹از الان نحسیش شروع شده:) (این عینِ حرفشه که کپی پیست کردم) با خودم گفتم: حاااجی، مگه 99 شروع شده؟ اصلا شروعم شده باشه، چرا انقد منفی، چرا ناامید ؟ چرا باور کردیم که هممون میمیریم؟؟؟ در نتیجه منم

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

نمایندگی پکیج بوش در رشت